فصل تازه

مامان تنبل!

1392/11/4 23:49
نویسنده : هدیه
656 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت عروسکم...

بلههههه روی ماهتو دیدیم و عاشقترت شدیم خانوم من...اول بهمن با بابایی رفتیم سونوگرافی و دختر گلمو بعد از 10 هفته دیدیم وااااای که چقدر بزرگ شدی جوجهههههه قیافت قشنگ معلوم بود اقای دکتر میگفت عجب لپهای گردویی هم داره الهی من فدای اون لپاتقلب از همین تصویر سیاه سفید و درهم برهم معلومه که چقدر نازی و خوشمزه...از اون روز تا حالا من و بابایی 10 دفعه سی دی رو گذاشتیم دیدیم و هی قربون صدقه ات رفتیممممم...اقای دکتر به بابایی گفت شبیه تو هستاااابرو بابایی هم رفــــــــت رو ابرااا...تا اخر سونو هم تقزیبا چسبیده بود به مانیتور و تک تک اعضای بدنتو از دکتر پرسید دکترم کاملا با حوصله بهش جواب داد منم فقط بابایی رو  نگاه میکردم و ته دلم ذوق میکردم که انقدر با عشق و علاقه از تو میپرسهههه...با اینکه دوساعتی معطل شدیم تو سونو تا نوبتمون بشه ولی خداروشکر که تو خوب بودی و همه چیزت نرمال بود عروسکم...به حساب خودمون الان تو 30 هفته ای ولی سونو 31 زد که دکتر خودم گفت خیلی پیش میاد که سونو تو ماههای اخر اشتباه کنه و تاریخ زایمان همون 16 17 فروردین میشه...

مامانتم این ماه تنبلی کرد و نتونست بیادبرات از اتفاقها و خبرها بگه...ولی تا جایی که یادمه رو برات مینویسم

29 دی تولد عشق موشول خاله بود که دو ساله شد و اقاااا شد پسرمون...تولد پارسالش من همش وسط بودم ولی امسال در حد 5 دقیقه تونستم قر بدم و اونم تا یک ربع بعدش نفس نفس میزدمزبانخلاصه که حسابی سنگین شدم و انجام یه سری کارا برام سخت شده...

کلاس یوگا رو همچنان میریم و هم به من هم به تو خیلی خوش میگذره بعدش که میام میشینم تو ماشین و اهنگ مورد علاقه مو میذارم (باز باران گروه پالت)تو عین ماهی تو شکمم میچرخی و من هم ذوق میکنم که دخترمم تو کلاس انرژی گرفته و داره با مامانش از موسیقی لذت میبرهقلب

اخرین چکاپ هم رفتیم پیش دکتر حسینی...دلم براش تنگ میشه ولی خوب چاره ای نیست چون اصلا زیره بار طبیعی نمیره متاسفانه

یه خبر دیگه هم این که احتمالا بابایی 17 بهمن حدود 20 روز میره سفرناراحتخیلی زیاده ه ه ولی خوب چاره ای نیست میگذره...امیدوارم زود بگذره

تازه تو عیدم یه برنامه سفر 1 هفته ای داشت که دیگه اونو کنسل کرد چون اصلا معلوم نیست شاید تو خواستی زودتر به دنیا بیایییییقلبخلاصه که من از الان دارم به این 20 روز فکر میکنمناراحت

امروز هم تقریبا هوا بهتر بود و یه کم الودگی کمتر من و بابایی هم شال و کلاه کردیم رفتیم بازارچه پارک لاله...یادش به خیررررر رفتم به 15 20 سال پیش و یاده خاطره های بچه گی افتادم همه چی تقریبا همون شکلی بود  ولی بوفه ای که کلوچه فومن میفروخت و خراب کرده بودن و داشتن تعمیر میکردن...یه کم چرخیدیم و شامم رفتیم ترنج تو ستارخانخوشمزه

بعدم برگشتیم سمت خونه قبلش رفتیم شهر کتاب و برای دخترمون 2 تا سی دی موسیقی(به انتخاب بابایی)خریدیم که عکساشو برات میذارم که بعدها ببینی

و 4 تا کتاب (به انتخاب مامانی)نیشخند

از وقتی هم که اومدیم خونه داری واسه خودت کاراته بازی میکنی تو دلماز خود راضیروز خوبی بود مطمئنم که به تو هم خوش گذشته عروسک حوشمزه ه ه

مثل همیشه مواظب خوذت باش و تو دل مامانی بهت خوش بگذره

خدایاااا شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

شیرین مامی آرتین
8 بهمن 92 1:08
انشالله که همیشه از زندگیت لذت ببری دختر طلا،هم الان که توی دل مامان هستی و هم بعدا که انشالله صحیح وسلامت پا به این دنیا میزاری.
هدیه
پاسخ
ليلا
11 بهمن 92 22:16
خوشم مياد مثل باباش عاشق موسيقي جيگيل زود بيا ببينمت زيباي لپ گردويي
هدیه
پاسخ
سرایش و باران
13 بهمن 92 12:18
عزیز دلم مبارکش باشه کتاب و سی دی ها مامانی با احساااااااااااااااااس چه سونوگرافی خوبی.من که آرزو به دل موندم یه بار باباش رو راه بدن یا دکتر در مورد چهره نی نی یکم واسم حرف بزنه بی ذوووووووووقای بد بد همیشه شاد و سلامت باشید بوسسسسسسس
هدیه
پاسخ
اخییییییییی عزیزمممم بعضی از دکترا خیلی با حوصله هستن اشکال نداره نی نی تو که اگه اون چال رو داشته باشه که دیگهههههه خوردنش واجبه
مریم مامان رادین و رهام
15 بهمن 92 14:56
آخ جــــــــــــونم خوردنی
هدیه
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل تازه می باشد