روشای مادر
سلام مامی جانم
خیلی دیر به دیر میام اینجا رو اپ میکنم متاسفانه
دختر مادر روشای مادر یک سال از داشتنت میگذره و من باورم نمیشه که روزا انقدر سریع میاد و من نمیتونم اونطوری که دلم میخواد لجظه به لحظه بزرگ شدنت رو لمس کنم!
دیگه خانومی شدی چوچه نیستی دیگه
اخر سال 93 یه ترم کلاسهای بادبادک رفتیم که مربیش خیلی خوب نبود و همه مامانا تصمیم گرفتیم به نشان اعتراض یه ترم ثبت نام نکنیم فعلا تو خونه با هم مشغولیم
خیلی ددری شدی مامی فقطم بابا رو به ددر میشناسی تا میره تو اتاق بدو دنبالش میری میچسبی به پاش و دد دد میکنی و دقیقااا همینجاست که بابا واست غش میکنه و هر ساعتی از شبانه روز باشه میبرتت ددر
14 فروردین تولدت بود که خیلی خوب برگزار شد خیلیییییییییییییی مهمون داشتیم همه میگفتن نامزدی گرفتی براش؟!!
تولد اصلیت هم که 9 فروردین بود شمال بودیم با خاله حدیث و کوروش و خاله مهدیس و برسام و عمو حسام و عمو رامتین و عمو کامران و من وبابایی
خیلی شب خوبی بود و خیلی خوش گذشت
یه سری عکس از 9 ماهگی تا الانات میزارم عشقمممم