فصل تازه

شروع!

1392/5/31 15:29
نویسنده : هدیه
538 بازدید
اشتراک گذاری

خوب نمیدونم از کجا شروع کنم!

روزی که فهمیدیم تو اومدی و خدا به ما یه جوجو جایزه داده خیلی روز مهیجی بود اخه خیلی زودتر از موعد مقررلبخندشما اظهار وجود کردی...من که فقط از اون روز دستای لرزون و تپش قلبم یادمه و البته قیافه علامت سوال اقای پدر!هی بی بی چکو میگرفت تو نورهای مختلف که مطمئن شه درسته و 2 تا خط افتاده...طبق معمول اولین نفرایی که خبر دار شدن حدیث/نیلو/بابای من/گلی جون...

ایندفعه استرس پیدا کردن یه دکتر خوب رو نداشتم خدارو 100000بار شکر!با ااطمینان رفتم پیش دکتر و ایشونم با یه لبخند کج!گفت خوووووووب مبارکه...اولین سوالشم ازم این بود که ترسیدی؟؟؟نمیدونم چرا انقدر دکتر منو خوب میشناسه منم در کمال صداقت گفتم کلا از روزی که فهمیدم استرس داره بیچاره ام میکنه!

خلاصه تو هفته 5 باز هم با کلی استرس و دلشوره رفتیم شمال...تقریبا 5 روزی بودیم.خوش گذشت

هوا عااااالی بود و چقدر من احساس نشاط میکردم دقیقا مثل الاندروغگواخهههههه از هفته 6 حالم بد شده از همه بوها متنفرم وووووی یاد یه چیزایی میافتم وسبزتازه از روزی که دارم دارو استفاده میکنم یه کم میتونم حالمو تحمل کنم...دلم الوچه میخواد/اب انار/هندونه/طالبی/سیب/پرتغال/قیمه ه ه هخوشمزهو ساندویچ رویال فری کثیف خجالت...از میگو متنفرمسبزهمینطور از تخم مرغ/کباب/یه بوی شیرین که تا یحچال و باز میکنم حالمو بد میکنه نمیدونم بوی چیه ولی خیلی ازار دهنده است...همیشه فکر میکردم ویار ندارم ولی خیلی غافلگیر شدم!دارم روزارو میشمرم تا اخر هفته 12 که همه میگن حالم بهتر میشه!رااااستی هنوز سونو نرفتم (امروز 7 هفته و 3 روزته)و اندازه 1 تمشکیبغلهفته دیگه میرم سونو که ایشالله همه چی خوب باشه و از دلواپسی های من کم بشه...

برای 6 مهر از خانوم الماسیان وقت سونو گرفتم تا قبل از رفتن بابایی به سفر جنسیت نی نی مون معلوم شه و بابایش کلی سوغاتی براش بگیرهچشمک

من خیلی مواظبتم تو هم خیلی مواظب خودت باش خدا هم که مطمئنم حواسش به ما هست.

خدایا شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

افسانه
8 مهر 92 16:32
سلام دخملی خوشگل مامان هدیه..ایت مامانی شما خیلی دیر به من گفت که براتون وبلاگ مینویسه و الان شما 13 هفته ای و ما جنسیتت رو میدونیم و خیلی خوشحالیم... فرشته نا نازی...زمینی شدنت مبااارک



مرررررررررررسی خاله افسانه

لیلا مامی لیلیا
10 مهر 92 2:39
من اولین نفری هستم که نظر برات می ذارم جوجه خوردنی خودم
ای نا قلا الان 2 ماهه بلاگ داری و من بی خبرم
دارم روز شماری می کنم واسه دیدنت بانوی فروردینی زیباااااااااااااااا

خاله لیلا جونم اون دختر نمکدونتو از طرف من 60 گرمی قورت بده لطفا

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل تازه می باشد